۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

تا صبح ...

سکوت

سرما

روشنایی در عین تاریکی

دلهره

اضطراب

غم و غصه

لرزش اعضای وجود

نه از سرما،

از دلشوره و نگرانی

عصبانیت در عین آرامش

سر در گمی

بلاتکلیفی

خستگی

کوفتگی

خواب آلودگی

شلوغی فکر

ذهنی پر از بهم ریختگی

تا جایی که حتی پلکها هم نمی دانند چگونه بر هم سوار شوند

چشمانی پر از خواب و بیداری

نیمی از وجود در نیمی از جهان

وجودی که با وجودیت او به وجود آمده و از وجود می رود

سوالاتی مبهم

جوابهایی از پیش گرفته شده

افکاری که یک لحظه هم متمرکز نمی شوند

نوشته هایی که نمی دانم چگونه سرهم می شوند

صدای تق تق انگشتان از آشفتگی روان و خستگی ذهن

صدای تق تق شوفاژ از گرم و سرد شدن های مداوم

تختی بهم ریخته

صدای عذاب آور سکوت

تنهایی که در تنهایی ِ خود غرق در سکوت و تنهایی شده

صفحه ای سفید که به زور ِ گذشت زمان سیاه می شه

فکر و ذهنی فیلتر شده برای نوشتن جملات و کلمات

ابهام ِ کلی

تناقضی متناقض

مطلبی به دنبال پایان

به زورجای دادن یک جمله در بین نوشته ها

پر از خالی

بی پایان در آستانه ی پایان

فشردن دستها برهم

در انتظار ِ انتظاری بی دلیل

به صبح فکر می کنم

چون تنها در صبح به پایان ِ بی پایان می رسم

تا صبح ...

۶ نظر:

ناشناس گفت...

ایول بابا, خیلی نویسندگیت بهتر شده!!! این مطلبت هم فوق العاده بود, کم کم دارم بهت امیدوار میشم!! این تیکت هم باحال بود:تناقضی متناقض

ناشناس گفت...

سلام . بهنام سه ساعت نظر گذاشتم اما نمی دونم چرا نیومد. چرا شکلک نداره می خوام گریه بذارم. وبت خوبه . ممنون که منو لینک زدی. موفق باشی. بابا بیا بلاگفابهتره نه؟

ناشناس گفت...

بهنام با چه اسمی لینکت کنم؟؟

ناشناس گفت...

یلدایت مبارک .فقط زیاد نخور

ناشناس گفت...

eeeeyyyyyyyvvvaaaaaaaalllllll
khaily bahal bood
dast be ghalamet khali khoobe vali hichkodoom mese kaferi bish nistam nemishe.dar har soorat movafagh bashi azizam

ناشناس گفت...

salam
hamintori pish beri romannevis mishi engar deletam khali por
boode na??? omidvaram ke dige az in deltangiya nekoni